عروسک بالشی جغد
طول 22 و 38 سانتی متر
دارای پوشش ضد حساسیت مناسب برای خواب کودک
206,000 تومان – 258,000 تومان
پشتیبانی 8الی16 روزهای کاری
گارانتی اصالت و سلامت فیزیکی کالا
تحویل سریع
پرداخت آنلاین
عروسک بالشی جغد : یکی بود یکی نبود . نیمه شب بود و تو جنگل شِلمرود جغد غصه ی ما با اون پرهای قهوه ای و چشمهایی که توی شب بیش از صبح ، برق میزد مشغول نگهبانی بود. آخه امشب نوبتِ پلین جغده بود و باید از قلمرو مراقبت می کرد . ولی میدونی چیه ؟ این پلین خانوم ما انگار نمیخواست درست بشه . آخه به جای نگهبانی کتاب دستش بود و داشت کتاب میخوند . اونم چی ؟؟؟ کتاب ِ هری پاتر !
حتما با خودت میگی جغدا که کتاب نمیخونن . اره جغدا کتاب نمیخونن به جز پلین غصه ی ما . آخه پلین یه جغد معمولی نبود . پلین از بچگی با همه فرق داشت . اینو میشد از روی گل سحر آمیزی که دور چشم چپش قرار داشت ، فهمید .
خلاصه ، پلین همینطور لم داده بود روی شاخه و پشتش رو تکیه زده بود به تنه درخت و پاهاش رو روی هم انداخته بود و با هیجان داشت کتابش رو میخوند .
اما خدای من اون پایین چه خبره ؟
یه عده موشه بازیگوش و بدجنس با کبریت هایی که مثل بقیه ی وسایلشون از خونه آدم ها دزدیده بودند ، داشتند سعی میکردند تا دیوار محافظ رو به آتش بکشند و جنگل رو به ادمها نشون بدن . پلین خوش خیال غصه ی ماهم انگار نه انگار که باید محافظت کنه ، اصلا اونا رو ندیده بود و داشت کتابش رو میخوند .
دیوار محافظ ، یک دیوار بلند و عریض بود که یک بوته ی بزرگ و قدیمی اون را تشکیل داده بود و لابه لای شاخه های بوته کهن با هزاران تکه چوب و خار و خاشاکی که جغدها و دیگر حیوانات گذاشته بودند پر شده بود . و اینگونه هیچ موجودی حتی به کوچیکی موش ها هم ، نمیتوانست وارد آن جا بشه . یا اگر وارد میشد دیگه هیچ وقت برنمی گشت .
پلین با شنیدن بوی سوختگی چشم هاش رو از کتاب برداشت و از دیدن اون چه که اتفاق افتاده بود ،یکباره تعادلش رو از دست داد و از روی درخت ، پایین افتاد . اما سریع پرو بالش رو جمع کرد و قبل از برخوردش با زمین به سمت دهکده ی جغدها پرواز کرد . صدای شیپور خطر از همه جا به گوش میرسید و انگار پلین آخرین نفری بود که میخواست این خبر را به دیگران بدهد . چرا که همه ی حیوانات داشتند با سطلهایی پر از آب که از گردنشان آویزان بود و دسته اش را همچون گرنبند به گردن انداخته بودند ، به سمت آتش می رفتند .
پلین به دنبال راه چاره ، به سمت خانه ی جغد دانا پرواز کرد .ده دقیقه ای میشد که بی وقفه در میزد و کسی در را به رویش باز نمیکرد تا اینکه به یکباره در باز شد و پلین که آمادگی چنین چیزی را نداشت به داخل خانه پرتاب شد . بالای سرش جغد دانا با کلاه خوابی که توپی در انتهایش داشت ، ایستاده بود و اورا نگاه میکرد . پلین خود را جمع و جور کرد و گفت : سلام .
جغد دانا هم جواب داد و گفت : سلام . بگو ببینیم چی باعث شده که این وقت شب مزاحم من بشی پلین ؟
پلین چیزی نگفت و فقط به بیرون نگاه کرد .
جغد دانا با حس روشنایی غیر طبیعی که خانه اش را روشن کرده است ، برگشت و بیرون را تماشا کرد و متوجه شد که دیوار آتش گرفته است . از ترس به یکباره در جایش پرید و فریاد زد : واااااا ی .
پلین : همه ش تقصیره منه . اومدم پیشت تا کمکم کنی .
جغد دانا کمی به این طرف و آن طرف قدم زد و فکر کرد و یکهو با دیدن ستاره ی چشم پلین ، بشکنی زد و گفت خودشه .
پلین با تعجب به جغد دانا که حالا داشت در بین کتابهایش دنبال چیزی میگشت نگاه کرد تا این که بالاخره جغد دانا ، چوبی را از بین آخرین کتاب قفسه اش پیدا کرد و با آن به سمت پلین امد .
جغد دانا : همیشه منتظر روزی بودم تا بالاخره تورو با خود واقعیت آشنا کنم . تو یک جغد عادی نیستی پلین . تو از همون بچگی بعنوان یک محافظ جنگل ، توسط خدای جنگل، انتخاب شدی . این چوب رو بگیر و با تمرکز بر روی انچه که میخواهی اتفاق بیفتد ، همه ی مارو نجات بده .
و بدون این که توضیح بیشتری بدهد ، پلین رو از خانه بیرون کرد و در را به رویش بست .
پلین به چوب در دستش نگاهی انداخت . روی آن با طرح های مختلفی که یکی از آنها همان گل دور چشمش بود ، تزیین شده بود .
حرف های جغد در سرش تکرار میشد . “چیزی که او میخواهد ؟” او میخواست تا آتش خاموش شود . پس به سمت بوته ی کهن پرواز کرد . طولی نکشید تا به آنجا رسید . با دیدن آن همه آتش وحشت کرد و خواست تا برگردد . اما با به یاد آوردن حرف های جغد دانا دوباره مصمم شد تا همگی را نجات بدهد . نمیدانست چه کاری بکند . ناخوادگاه چشمانش را بست و چوب را به سمت آتش گرفت و از ته دل خواست تا آتش خاموش شود و بر روی خاموش شدنش تمرکز کرد . یکهو گل دور چشمش همچون گل روی چوب ، روشن شد و آتش مقابلشان به یخ تبدیل شد . پلین که این را دید ، شروع به پرواز کرد و با گرفتن چوب بروی گدازه های آتش ، همه را به یخ تبدیل کرد . دیگر صبح شده بود که آتش به کمک پلین خاموش شد . همه مات و مبهوت به آن چه که پلین انجام داده بود خیره شده بودند . انگار افسانه ی محافظان جنگل ، فقط یک افسانه نبود .
خلاصه … همه با خوشحالی به سمت پلین آمدند و اورا بر روی دستانشان گرفتند و با گفتن : پلین قهرمانه ، از او تشکر کردند .
و این بود غصه ی پلین جغد بالشتی شما کوچولو ها . ازین به بعد آسوده بخوابید . چون پلین قهرمانه پیشتونه . شما عریزان میتوانید عروسک بالشی جغد و انواع عروسک های بالشتی و عروسک حیوانات بالشی را از فروشگاه پیویو تهیه کنید.
اطلاعات فروشنده
- نام فروشگاه: پیویو
- فروشنده: پیویو
- آدرس: خراسان رضوی
- 4.12 امتیاز از 275 دیدگاهامتیازدهی 4.12 از 5 در 275 امتیازدهی مشتری
نقد و بررسیها
پاکسازی فیلترهنوز بررسیای ثبت نشده است.